...افسانه نیست
سه شنبه 89 آذر 30 :: 12:8 صبح :: نویسنده : خادم المهدی سلام وعرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت ابا عبدالله و یاران بزرگ حضرت دیر اومدم خیلی هم دیر ولی این خوبه که باز اومدم. تازه فهمیدم که نوشتن برا آقا واقعا لیاقت می خواد. هر سال از 10شب حداقل 6یا7شبش رو مسجد میرفتیم ولی امسال 4شب گذشته و فقط یه شبش رو رفتیم سبزقبا. نمی دونم یا ما لیاقت نداریم یا آقا دیگه نمی خواد مارو تو هیئتش ببینه یاشاید هم بزرگ شدیم؟ آخه از خونه ی ما تا مسجد فاصله زیاده تازه ما خودمون هم تکیه داریم ...ولی اگه شما مسجد میرین حتما مارو هم دعا کنید حتما هم قدر بدونید خیلیا هستن که آرزوی یه شب هیئت رفتنو دارن التماس دعا خفن. راستی پرچمه گنبد آقا اباالفضل نصبه تو تکیه ی ما واقعا قشنگه من که تمام روز و اونجام و همش نگاش میکنم وقتی به خودم می یام میبینم کلی از وقتم رفته و من هیچ درس نخوندم.
موضوع مطلب : دوشنبه 89 آذر 29 :: 11:57 عصر :: نویسنده : خادم المهدی عمریست که دل دادمو دلدار نیامد عمرم زغمش سر شدو غمخوار نیامد ای وای که شام دگر مانده بگویم ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
گذرم باز در خانه ی ارباب افتاد به دلم عطر گلابی و می ناب افتاد تاکه دیدم همه جا ذکر حسین می گویند باز هم مثل همیشه دهنم آب افتاد
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دلبا کاروان کربلا دارد حسین ازحریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاداما صفا داردحسین
در بحر حسین کاش که ماهی باشیم پاکیزه و طاهر از تبا هی باشیم یک عمر اسیر نفس بودیم ما ولی این ماه بیا حر ریا حی باشیم
وقتی چشمام روی هم بسته میشه وقتی دلم از زمونه خسته میشه چشمامو دریا میکنم یاد قدیما میکنم یادش به خیر با بچه های کوچمون باچادرای مادرامون گوشه ی یه پیاده رو یاد محرم کرده بودیم خیمه علم کرده بودیم همه پیرن مشکی به تن سینه و زنجیر می زدن یه قلب کوچیک تو سینه مستو خریدار حسین نوشته بود رو پرچما عباس علمدار حسین
کربلا لبریز عطر یاس شد نوبت جانبازی عباس شد مهدی بیا چاره ی مارا تو ساز کن با یمن مقدمت مارا تو سرافراز کن دشمن بسته به روی ما راه کربلا این راه بسته را ز عنایت تو باز کن
ای حسینی مسلکان یاران خاموش امام تا شما بودید هر شب کربلایی داشتیم.(شهدا)
همچون حضرت علی اکبر می جنگم وشهید میشوم. شهید حسین ملکی شماهم هر پیامکی که تو گوشیتون دارین و مخخصوص ماه اربابه برامون بفرستین. موضوع مطلب : دوشنبه 89 آذر 29 :: 11:49 عصر :: نویسنده : خادم المهدی کاروان عترت شیر خدا آمدند در سرزمین کربلا خیمه ها را در کنار هم زدند یـاوران و اقربـا با هم زدنـد خیمه های کودکان دل کباب یک طرف عباس پشت خیمه ها نور چشــــمان علی مرتضی اکـبر و قـاسم، جوانـان رشیــد پاسبـان خیمـه ها به صد امیـد خیمـ? زینب عزیـز مـصطفی همـره کلثوم دخـت مرتضـی شب نـگهبانـی یـاران حسیــن سرزمین کربـلا بـا شـور و شیـن آب را بـر کودکانی بسـته انـد قلب اولاد علی را خسته اند لشکر دشمن به دستور یزید آمده از یک طرف شمر پلید از جفای ظـالمان قوم دون کربلا یکسر شود دریای خونـ....
ابـاالفضل قـهرمـان کــربلا بـود علمـدار حسیـن بـاوفـا بـود سکینه تشنه بود و آب می خواست دو دستان عمو از تن جدا بود اباالفضل علمدار موضوع مطلب : دوشنبه 89 آذر 29 :: 11:49 عصر :: نویسنده : خادم المهدی من کلمات را نذر تو کرده ام...! اینجا کربلا است حسین تشنه لب بر آستانه ی خیمه ایستاده وشمشیر خسته از پیکار سر به شن ها می ساید اینجا کربلا است این زمین تفیده وزن گام های مقدس حسین را بر تن خود احساس کرده است ونخل ها از آن رو سر به زیر دارند که قامت رعنای عباس را دیده اند فرات همواره تشنه است کف آلوده ونالان اینجا کربلااست فرشتگان بال می گستردند تا گام های حسین ویارانش بر زمین تفتیده قرار نگیرد حرمله در جمع لشکریان ایستاده و علی اصغر بی تاب بر دست های پدر آخرین آیات حضور را تلاوت می کند... موضوع مطلب : یکشنبه 89 آذر 7 :: 1:9 عصر :: نویسنده : خادم المهدی سلام دیروز رفتیم راهیان نور با بسیج دانش آوزی آخ که چقدر کیف کردیم واقعا خوب بود خدا قسمتتون کنه ان شاءالله شما هم بریدوببینید. رفته بودیم دهلاویه و هویزه. من قبلا دهلاویه رفته بودم ولی این دفه فرق می کرد چون این شور یه جورایی همراه با شعور بود. تو مسیر که میرفتیم بچه ها نمی دونستن که کجا دارن میرن هر چی هم که می گفتی نمی فهمیدن، ولی دهلاویه که رسیدیم تو نمایشگاه برامون فیلم شهید چمران رو گذاشته بودن من از همه ش فیلم گرفتم آخه خیلی قشنگ بود چراغا رو هم بسته بودن. بعد از اینکه چراغا رو روشن کردن چهره ی بچه ها دیدنی شده بود همه چشا شون قرمز....
ولی این دفعه ی اولی بود که می رفتم هویزه. اونجا هم خیلی با حاله. مزار کنارهم شهداو پرچمای بالاسرشون که باد میزدو تکونشون می داد فضا رو خیلی معنوی تر کرده بود. راستی به زیارت شهید سید محمد حسین علم الهدی هم رفتیم. همه رو دعا کردم هر چی تونستم برا سلامتیه حضرت ماه دعا کردم. راستی می دونستین این شهید بزرگ 22ساله بوده. به بچه ها گفتم چی جوری میشه که یه جوون 22ساله میشه فرمانده؟ گفتن مگه تو نیستی؟ میگم شما دیگه کین که منو با سید مقایسه میکنید زبونتون رو گاز بگیرید بگید بلا تشبیه الان آقا سید قهرش میگیره هان؟!!! آخرش هم پرچمارو جفت جفت باهم گره زدم واقعا حرکته پرچماش قشنگ بود آدمو یاد موج پرچم ارباب میندازه گفته بودم که داییم از کربلا پرچمه ضریحو آورده قراره امسال محرم این پرچمو تو مسجد کجبافان بذارن خیلی قشنگه اگه حرم نرفتین و پرچمو ندیدین می تونین تو این مسجد پرچم رو زیارت کنید.
از دهلاویه یه نرم افزار سنگرداران عشق و یک سی دی نوحه ی جنگ گرفتم که از کربلایی مجتبی رمضانی. از هویزه هم یه کتاب گرفتم که اسمش هست فرمانده من.
جانها فدای اهل قرآن درود بر شهیدان موضوع مطلب : چهارشنبه 89 آذر 3 :: 9:10 عصر :: نویسنده : خادم المهدی یکی بامدادان به فصل بهار جوانی به باغی فتادش گذار به شاخی گلی دید خوش رنگ وبو که از جان و دل گشت مشتاق او گلویش بیفشردو کردش جدا زگل های دیگر به جور و جفا چو آن گل جدا شد زشاخ درخت بیفتاد در دست آن تیره بخت بکرد از طریق تحسر نگاه به یاران واز دل برآورد آه بگفتا که ای خواهران عزیز برای شما هست این روز نیز گذارید آرایش خود کنار بگیرید در زیر برگی قرار که مانید ایمن ز غارتگران
موضوع مطلب : چهارشنبه 89 آذر 3 :: 9:9 عصر :: نویسنده : خادم المهدی آدم آب زیر کاهیه: دو زیسته شب ها زیر آب و روزها زیرکاهه! آدم تیزیه:طرفش نرو که دستتو می بره! آدم بد بینیه:سه بار زیر تیغ عمل بینی رفته! آدم مغروریه:اگر جلاد بخواهد گردنش را بزند می گوید که یه وجب بلند تر بزن! آدم خسیسه:وقتی خانه اش آتش بگیرد برای این که پول تلفن ندهد تا آتش نشانی می دود! اوراق چی:تنها موجودی که افراد ناشی را بهترین رانندگان دنیا می داند! موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 70
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 205476
|
|