...افسانه نیست
جمعه 89 اسفند 6 :: 1:42 صبح ::  نویسنده : خادم المهدی

What goes through your mind?

در ذهنت چه فکر می کنی؟

As you sit there looking at me

وقتی آنجا می نشینی و مرا نگاه می کنی

Well I can tell from your looks

خب من می توانم از روی نگاهت بگویم

That you think I"m so oppressed

تو فکر می کنی که من اسیرم

But I don"t need for you to liberate me

اما من نیازی ندارم که تو مرا آزاد کنی

My head is not bare

سرم برهنه نیست

And you can"t see my covered hair

وتو نمی توانی مو هایی را که پوشانده ام ببینی

You"re sure I"m in despair

یقین داری که من نا امیدم

But are you nit aware

اما تو نمی دانی

Under this scarf that I wear

زیر این روسری که می پوشم

I have feelings and I do care

احساساتی دارم که به آنها توجه می کنم

Time and time again you speak of democracy

بارها درمورد دموکراسی صحبت می کنی

            Yet you rob me pf my liberty

با این حال تو آزادی مرا غارت می کنی

All I want is equality

تنها چیزی که می خواهم برابریست

This piece of scarf on me I wear so proudly

این روسری روی سرم را بسیار با افتخار می پوشم

To preserve my dignity my modesty my integrity

تا شان مرا حیای مرا وکمال مرا حفظ کند

So let me be

پس به من اجازه بدهید که اینگونه باشم

She says with a smile I"m the one who"s free

او با لبخندی می گوید من یکی از آنهایی هستم که آزادند.

 

 




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

کی گفته عاشقی کار پروانه نیست روضه های مادر ما افسانه نیست
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 205252



>