...افسانه نیست
سه شنبه 90 شهریور 8 :: 7:0 صبح :: نویسنده : خادم الشهداء اینم از این قسمت که گفته بودم شعر زیباییه اشکمون رو در میاره...
میگفت نیار هی اینجا سوزن و سوپ و آمپول بسه دیگه خواهشا سرم، سرنگ و کپسول بسته دیگه پرستار من که یه روز میمیرم یه روز توی این اتاق مرگ رو بغل میگیرم به من میگفت دعا کن تا خوب بشم یا شهید آخرشم بی خبر از تواتاق پر کشید رفت و تازه فهمیدم کی بود، چی شد، کجا رفت چه قدر براش سخت گذشت یه شب پیش خدا رفت غروب جمعه بود که رفتم بهشت زهرا(س) از یه نفر پرسیدم گفتم: سلام هی آقا اسم و نشون ودادم به پیرمرد خسته کنار اون بید که شاخه هاش شکسته پاهام جلوتر ازمن میرفت به سمت یک قبر انگار که پر میزد اصلا نداشت کمی صبر نوشته بود روی قبر علی کیمیایی دو،ده،شصت وهشت شهید شیمیایی این شعر زیبا را از روی نرم افزار(همراه) اشعار دفاع مقدس خونده بودم حیف بود اگر نمی نوشتم. سایت:http://www.ravayatgar.org اللهم عجل لولیک الفرج
موضوع مطلب : دوشنبه 90 شهریور 7 :: 7:36 صبح :: نویسنده : خادم الشهداء سلام این شعر قشنگ و طولانی را برای اینکه راحت تر بشه خوندش را به دو قسمت تقسیم کردم امیدوارم خوشتون بیاد البته شاعرش آقای بهزاد پودات-قم است. مریض تخت سیزده امروز دوباره تب کرد بیچاره سرفه می کرد باگریه روز و شب کرد لپاش گل انداخته بود به زور نفس می کشید انگار مرگ وبازم جلوی چشماش می دید قرص و سرنگ وکپسول غذای هر روزش بود هوای سرد اتاق از آه و از سوزش بود سرفه کن و پس بده تموم غصه هاتو به من بگو لسیجی تموم قصه هاتو توی اتاق روی تخت روزا کارش دعا بود ذکر لبای خستش فقط خدا خدا بود یه روز می رفت آی سی یو یه روز می رفت آزمایش دیگه حتی تو هفته یه روز نداشت آسایش ... موضوع مطلب : یکشنبه 90 مرداد 30 :: 8:35 صبح :: نویسنده : خادم الشهداء نزدیک به صبحدم روز 19 رمضان دقایقی قبل از اذان صبح ناگاه صدای حزن انگیز و گریه آلود بهمن(فرمانده شهید محمدجواد دُرولی) از بلندگوی گردان بلند شد که: مؤذن اذان مگو (2) موضوع مطلب : پنج شنبه 90 مرداد 20 :: 2:28 عصر :: نویسنده : خادم الشهداء این پلاک و استخوان از من به صف جا مانده است موضوع مطلب : دوشنبه 90 مرداد 10 :: 3:16 صبح :: نویسنده : خادم الشهداء سلام موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 205237
|
|