...افسانه نیست
جمعه 89 شهریور 26 :: 2:40 عصر :: نویسنده : خادم المهدی « به خدا قسم اگر برای بیعت با خلیفه ی مسلمین بیرون نیایید، خانه را با اهل آن به آتش می کشم. » همهمه ای سایه ها را از تمام شهر به سوی خانه ی تو کشانده است. وسوسه ی جدالی متحیر، بر دیوار های مدینه جان می گیرد ، و شرم را از عبور گام هایی که با شتاب قصدی جز خانه ی تو ندارند می گیرد، پسر خطاب خشونت را چونان همراهی همیشه گی همراه تو کرده است و حالا حنجره اش فریادی خزنده را پشت دری که تو شانه به شانه ی آن ایستاده ای تکرار می کند: « اگر برای بیعت با خلیفه ی مسلمین بیرون نیایید خانه را با اهل آن به آتش می کشم. » به علی نگاه می کنی... امامی حیران بیعت شکنی امت خویش و تو حیران امامی در آغاز مظلومیت...! موج موج بغض بر بغض هایت تنیده می شود و تو مبهوت فراموشی فزاینده ای مانده ای که وصایای پیامبر را در باره ی شما خاندان چقدر زود از یاد برده اند: « وای بر تو! آیا از خدا نمی ترسی؟ این چه جرأت و جسارتی است که به خدا و رسولش روا داشته ای؟ آیا می خواهی نسل پیامبر را نابود کنی؟ آیا به راستی خیال داری خانه ی مرا به آتش بکشی؟ » باورت نمی شود که باید به یاد این مردم بیاوری که این خانه، خانه ایست که پیامبر آنرا بهترین خانه های خدا نامیده است. باورت نمی شود که فاجعه ای دست به نفس های مضطرب تو آویخته است تا حوالی نام تو را با مظلومیت علی پیوند دهد غیظ غلیظ فریادی تو را در هم می کشد: « والله خانه را با هر کسی که در آن است آتش خواهم زد مگر آن که برای بیعت بیرون بیایید. » نهیبی می پیچد: « فاطمه در این خانه است » و عمر با شتاب به سوی لعنت ابدی خداوند گام بر می دارد: « حتی اگر او باشد. »
تا در بیت الحرم از آتش بیگانه سوخت کعبه ویران شد حرم از سوز صاحب خانه سوخت بر قامت رعنا صلوات تا قیامت
موضوع مطلب : بیت الحرم, مظلومیت, فاطمه, آتش آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 205435
|
|